با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفیه…
اتفاقا” دو حرف اولشم در اومده بود , یعنی ب و الف
یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا
با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه
گفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد …
… … … تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی …
اینجا نوشته چهار حرفی، ولی تو که حرف نداری …
برچسب : جملات زیبا درباره پدر, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 965 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت: 13:18
برچسب : خلاص شدن از یکنواختی زندگی, , نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 900 تاريخ : دوشنبه 23 ارديبهشت 1392 ساعت: 16:26
داستان زیبای معنای دوست داشتن واقعی!
خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی میکردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه آنقدری گیرشان میآمد که فقط شکمشان را به سختی سیر کنند. اما یک سال بدون هیچ علتی، محصول کمی بیشتر از حد معمول بدست آمد، در نتیجه کمی بیش از نیازشان پول بدست آوردند…
خاطرات شیرین زندگی کودکانه...برچسب : داستان زیبای معنای دوست داشتن واقعی!, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 1058 تاريخ : دوشنبه 23 ارديبهشت 1392 ساعت: 16:05
طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.
جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…
رییس دانشگاه
۱)مردی فرهیخته و خوشتیپ
۲)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم
خاطرات شیرین زندگی کودکانه...برچسب : طرز فکر دانشجویان جدید و ترم آخری (طنز), نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 1158 تاريخ : پنجشنبه 19 ارديبهشت 1392 ساعت: 18:57
برچسب : این شاخه گل ناقابل را از من بپذیر,( دلنوشته ای از علیرضا) , نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 975 تاريخ : پنجشنبه 19 ارديبهشت 1392 ساعت: 17:15
برچسب : داستان کوتاه صدای دلنشین مادر, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 1338 تاريخ : چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 ساعت: 21:50
خانم … شماره بدم ؟!
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.
برچسب : خانم … شماره بدم ؟!, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 965 تاريخ : دوشنبه 2 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:13
آیا با دوست دخترت ازدواج میکنی؟
دو هفته پیش که با قطار داشتم میومدم مشهد،توی کوپه ما یه پسر دانشجویی به اسم آرش بود که از همون اول سفر من بیقراری ایشون رو می دیدم و برام جای سوال بود که چرا اینقدر آشفته هست!؟کمی که گذشت من بهش میوه تعارف کردم و این باعث آشنایی ما با همدیگه شد یه کم که گذشت من ازش علت این همه بیقراریش رو پرسیدم؟ و آرش سفره دلش رو اینطور پهن کرد:
خاطرات شیرین زندگی کودکانه...برچسب : آیا با دوست دخترت ازدواج میکنی؟, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 1011 تاريخ : يکشنبه 1 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:48